English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (6277 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beauty U زیبایی
That is the beauty of it. U قشنگی اش درهمین است
beauty U زنان زیبا
beauty U حسن جمال
beauty U خوشگلی
beauty sleep U خواب اضافی
beauty parlour U سالنیکهخانمهادرآنبرایبردنجایزهملکهزیبائیمسابقهمیدهند
beauty queen U ملکهزیبائی
beauty contest U مسابقهزیبایی
beauty salon U سالنیکهخانمهادرآنبرایبردنجایزهملکهزیبائیمسابقهمیدهند
Beauty sleep . U خواب ناز
Beauty is skindeep. <proverb> U تن آدمى شریف است به جان آدمیت .
beauty sleep U قیلوله
beauty salon U سالن زیبایی
beauty spot U خال
beauty spot U خال کوچک
reigining beauty U ملکه وجاهت
ripe beauty U زیبایی زنی که رشد کرده است
she is vain of beauty U بزیبایی خودمیبالد
beauty shop U سالن ارایش وزیبایی
beauty shop U ارایشگاه
beauty sleep U خواب پیش از نیمه شب
beauty spots U خال زیبایی
beauty spots U خال کوچک
beauty spots U خال
beauty spot U خال زیبایی
illness faded her beauty U ناخوشی زیبایی اوراکاست
Is there a beauty salon in the hotel? U آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
a beauty and an elegance beyond [ without] compare U زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
real will U نظریه اراده واقعی
real U حقیقی
real U راستین
the seeming and the real U نماوحقیقت
real <adj.> U مناسب
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real <adj.> U درست
the seeming and the real U فاهروباطن
real <adj.> U صحیح
real <adj.> U شایسته
real value U ارزش واقعی
real U واقعی موجود
real U غیر مصنوعی طبیعی
real U غیر پولی
real U واقعی
real U اصل
real U بی خدشه صمیمی
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real gas U گاز حقیقی
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real income U درامد واقعی
real fluid U سیال واقعی
real earnings U درامدهای واقعی
real function U تابع حقیقی
real costs U هزینههای واقعی
real image U تصویر حقیقی
real anxiety U اضطراب واقعی
real constant U ثابت حقیقی
real capital U سرمایه واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real address آدرس حقیقی
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory U حافظه حقیقی
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real numbers U اعداد حقیقی
real numbers U اعداد واقعی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
real number U عدد حقیقی
real module U ضریب حقیقی
real mode U حالت واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory U حافظه واقعی
real world U دنیایحقیقی
real estate U مستغل
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time U بازده فوری
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U انی
real time U زمان حقیقی
real time U بلادرنگ
real investment U سرمایه گذاری واقعی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real power U توان حقیقی
real power U توان موثر
real property U اموال غیرمنقول
real property U دارایی غیر منقول
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real estate U ملک
real estate U املاک و ساختمان
real estate U زمین
real estate U مستغلات
real estate U خرید زمین
real estate U مال غیرمنقول
real estate U املاک و مستغلات
real time U بلا درنگ
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real score U نمره واقعی
real sector U بخش واقعی
real wage U مزد واقعی
real account U حساب خرید املاک
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real estate U معاملات زمین
real action U دعوی غیر منقول
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real storage U انباره واقعی
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real storage U حافظه حقیقی
real address آدرس واقعی
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
to make a real effort U تلاش جدی کردن
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
real time system U سیستم بلادرنگ
real box wing U بالی با سه تیرک
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real balance effect U اثر مانده واقعی
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
real estate broker U واسطه املاک
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
true or real focus U کانون حقیقی
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
real stagnation point U نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real money supply U عرضه واقعی پول
real national income U درامد ملی واقعی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
real time clock U ساعت بلادرنگ
real estate tax U مالیات بر مستغلات
real time system U سیستم بلا درنگ
real time processing U پردازش بلادرنگ
real time output U خروجی انی
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real time output U خروجی بلا درنگ
real time input U ورودی بلا درنگ
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
He is a real stinker. He is a rotten fellow . U آدم گندی است
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
real time image generatiom U تولید تصویر انی
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Recent search history Forum search
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1Rotating machinery capable of supplying or absorbing real and reactive power in any of a number of operating quadrant combinations.
1Rotating machinery absorbing real power in any of a number of operating quadrant combinations
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com